بنویسیم یا زوده؟ :دی

گاهی اوقات دلم عجیب برای این فضا تنگ می شه..ولی متاسفانه دیگه نمی تونم بنویسم علتش هم اینه که فهمیدیم چند تا آشنا این جا رو پیدا کردن :/ صد البته کانال و هم پیدا کردن دیگه :)))


هر چند که از ماست که بر ماست! من همیشه هر جایی که رفتم با اسم خودمون رفتم و اصلا به این موضوع توجه نکرده بودم که ممکنه همچین اتفاقی پیش میاد.تازه الان درک کردم این همه اسم مستعار توی وبلاگستان یعنی چی!


به خاطر همین بود که همه پست ها رو مخفی کردم..و چون اینجا از همه چیز می نوشتم اصلاااااا حس خوبی ندارم که یه آشنا بیاد و بخونه و بعدش که با هم چشم تو چشم بشیم هی بخواد از وبلاگ من بگه :/ 


خلاصه این دفتر به وصال شیرینمون ختم شد و انشالله در دفتر دیگری ادامه داستان و مینویسم..اگر وبلاگ جدیدی ساختم که خبر می دم همین جا..اگرم نه که بدونید کلا بیخیال شدم..


کانال و هم به زودی می پاکم و خصوصیش می کنم.

۸ لایک
همه ی "اولین ها" با تو بود و دوست داشتنی :)
از این اولین ها لذت می برم و خواهم برد..

از سال 1388 ..
آخرین مطالب
بنویسیم یا زوده؟ :دی
و اینک وصال...
جوجه نارنجی رنگ
به نام خداوند بخشنده و مهربان..
آرشیو مطالب
پیوند ها
پیچ و مهره ها هم عاشق می شوند!!
میلوی قرمز
جریان زندگی
روزهایی که می گذرد
من یک دختر مسلمانم
طلوع من
Breath by breath till love
لونا و روزهایش
عاشقانه بی پایان ما
نیمچه متاهل
یادداشت خونه مجازی
حریری به رنگ آبان
بلاگر کبیر گزارش می کند!
شیطنت های ذهن من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان