بنویسیم یا زوده؟ :دی

گاهی اوقات دلم عجیب برای این فضا تنگ می شه..ولی متاسفانه دیگه نمی تونم بنویسم علتش هم اینه که فهمیدیم چند تا آشنا این جا رو پیدا کردن :/ صد البته کانال و هم پیدا کردن دیگه :)))


هر چند که از ماست که بر ماست! من همیشه هر جایی که رفتم با اسم خودمون رفتم و اصلا به این موضوع توجه نکرده بودم که ممکنه همچین اتفاقی پیش میاد.تازه الان درک کردم این همه اسم مستعار توی وبلاگستان یعنی چی!


به خاطر همین بود که همه پست ها رو مخفی کردم..و چون اینجا از همه چیز می نوشتم اصلاااااا حس خوبی ندارم که یه آشنا بیاد و بخونه و بعدش که با هم چشم تو چشم بشیم هی بخواد از وبلاگ من بگه :/ 


خلاصه این دفتر به وصال شیرینمون ختم شد و انشالله در دفتر دیگری ادامه داستان و مینویسم..اگر وبلاگ جدیدی ساختم که خبر می دم همین جا..اگرم نه که بدونید کلا بیخیال شدم..


کانال و هم به زودی می پاکم و خصوصیش می کنم.

۸ لایک

و اینک وصال...

و سرانجام بعد از هشت سال انتظار خدا بهم این لیاقت و داد که این جملات و بنویسم..


همه در برابر عشقمون سر تعظیم فرود آوردن

من و شاهرخم به هم رسیدیم ! :)

دیروز روز وصال ما بود..و من دیروز عروس بهاری شاهرخم شدم...مردی که سالها براش جنگیدم..

دقیقا دو روز بعد از سالگرد آشنایی مون! ما تو سالگرد آشنایی مون جاودانه شدیم..

به همین سادگی با یک معجزه :) 


 روزا فهمیدم که روزای سخت بالاخره از بین می رن و خدا چقدر زمان بندیش زیباست..چقدر دوست داشته من و شاهرخم اینقدر قوی و محکم از لحاظ کاری و تحصیلی زندگی مشترکمون و آغاز کنیم..جوری که هیچ حسرتی روی دلمون باقی نمونده باشه..

فهمیدم رسیدن ملاک نیست بلکه زنده نگه داشتن عطش عشق مهمه..از خدا می خوام همین طوری کمکمون کنه تا بتونیم دوباره با تلاش هم این عشق و همین طور پر شور نگه داریم.

همه ی اون نه سال انتظار،شب بیداری ها،غم ها و غصه ها،قضاوت شدن هام و تنها گذاشتن ها توسط دیگران،بی تابی ها و دلتنگی هام برای شاهرخم،حسرت ها و ناامیدی ها..همه و همه تا ابد یادم می مونه تا فراموش نکنم که چطور با سختی این عشق و به دست آوردم و قدر خوشبختی های این روزام و بدونم..قدر همسرم..قدر زندگی..قدر دوستی هایی که این روزا دارم :**

رابطه ی من و شاهرخم فقط یه رابطه معمولی نبود که زود هم به وصال برسه.رابطه ی ما یک تجربه و یک چالش بزرگ توی زندگی مون بود که چهره ی خیلی از دوستی ها رو نشون داد و خیلی شکست ها و موفقیت ها در پی داشت.و من خوشحالم که از این چلنج سربلند اومدم بیرون :**

من لایق این زندگی هستم و خواهم بود چون راحت به دستش نیاوردم..قول می دم تا ابدددد این خوشبختی و در کنار این مرد خاص حفظ کنم..

برامون دعا کنید..برای مراسم های بعدی..برای همه ی روزا..برای خوشبختی من و شاهرخ دلم :) 


من و شاهرخم یه کم استراحت می کنیم و از این روزا لذت می بریم..و بعدش ماه عسل..و برنامه عقد و جشن عقد انشالله :) 

امضا : #شاهپری_عروس_اردیبهشتی 

۱۵ نظر ۷ لایک

به نام خداوند بخشنده و مهربان..

تـو کـه جـانی و جـهـانی .. :) 


در پناه خودتیم خدا جانم :) 

۳ لایک
همه ی "اولین ها" با تو بود و دوست داشتنی :)
از این اولین ها لذت می برم و خواهم برد..

از سال 1388 ..
آخرین مطالب
بنویسیم یا زوده؟ :دی
و اینک وصال...
جوجه نارنجی رنگ
به نام خداوند بخشنده و مهربان..
آرشیو مطالب
پیوند ها
پیچ و مهره ها هم عاشق می شوند!!
میلوی قرمز
جریان زندگی
روزهایی که می گذرد
من یک دختر مسلمانم
طلوع من
Breath by breath till love
لونا و روزهایش
عاشقانه بی پایان ما
نیمچه متاهل
یادداشت خونه مجازی
حریری به رنگ آبان
بلاگر کبیر گزارش می کند!
شیطنت های ذهن من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان